این روزا که مثلا بزرگ شدم دلم ، عقلم ، وجودم هوس روزایی رو داره که کناردست مامانم و برادرم روی دار قالی می نشستیم و من مدام غر میزدم که خسته شدم کتفم درد گرفت و مامانم با مهربونی خاصی میگفت دختر مگه مجبوری ، خب دیگه نباف !!
+ این روزا به جای قالی خیال می بافم و افسوس می خورم چرا روزای به اون خوبی رو با غر زدنام تلخ کردم !
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۴ نظر:
in rozaroo ba hasrat kharab nakon
بچگی هیج جوره تلخ نمی شه،اگه تلخ بود الان حسرتشو نمی خوردی!
LEON : موافقم اگر بشه !
مالیخولیایی : طعم بچگی ملسه !
age besheeee
ارسال یک نظر