۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

بچگی !

این روزا که مثلا بزرگ شدم دلم ، عقلم ، وجودم هوس روزایی رو داره که کناردست مامانم و برادرم روی دار قالی می نشستیم و من مدام غر میزدم که خسته شدم کتفم درد گرفت و مامانم با مهربونی خاصی میگفت دختر مگه مجبوری ، خب دیگه نباف !!




+ این روزا به جای قالی خیال می بافم و افسوس می خورم چرا روزای به اون خوبی رو با غر زدنام تلخ کردم !

۴ نظر:

LEON گفت...

in rozaroo ba hasrat kharab nakon

یک مالیخولیایی گفت...

بچگی هیج جوره تلخ نمی شه،اگه تلخ بود الان حسرتشو نمی خوردی!

باران گفت...

LEON : موافقم اگر بشه !


مالیخولیایی : طعم بچگی ملسه !

LEON گفت...

age besheeee