۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

بنفشه

...

ای کاش
ای کاش آدمی وطنش را
مثل بنفشه ها
در جعبه های خاک
یک روز می توانست
همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست
در روشنای باران
در آفتاب پاک



شفیعی کدکنی

۱۳۸۹ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

ترس ...

نکند مرغ نگاه - ام بپرد سمت پرچین دل همسایه !!

زندگی

زندگی بیشتر از آن چیزی ست که من و تو با چشم می بینیم !

غیرممکن مثل من !

انجام دادن بعضی از کارا مثل گفتن بعضی از حرفا خیلی سخته اونقدر سخت که شاید غیر ممکن به نظر برسه مثل من که حرفی رو زدم که بعد از گذشت 4 ماه هنوز باورم نمیشه که من بودم آیا ؟؟؟!!!

۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

این حواس پرتی همچنان ادامه دارد ...

شنبه اولین روز کاری بنده در سال 89 بود ، خیال می کردم ماجرای حواس پرتی ها ختم به خیر شده چون تو این دو روز خبری نبود تا امروز !
بعد از حساب و کتاب های فراوون...
جناب رئیس :
میگه : شما 473000 تومان به من بدهکاری !
ما نیز با شوق و ذوق فراوون پول شمرده شده رو تحویل ایشون دادیم !!
...
طبق معمول غرق در افکار خودم بودم که صدام کرد و گفت :
برو 200000 تومان دیگه بیار !
میگم :
چرا ؟!
میگه :
سال جدید شد تو هنوز درست نشدی ؟ دوباره شروع شد ؟؟!!
این 273000 تومانه !!



+ خداییش خودمم نمیدونم چه بلایی سرم اومده یا داره به سرم میاد !!!

این روزها !

این روزها جای خالی خیلی ها را حس میکنم !

اتفاق !!!

حس میکنم این روزا قراره یه اتفاق رخ بده ، خوب و بدش رو نمیدونم !!



+ دارم یه کم میترسم !

۱۳۸۹ فروردین ۸, یکشنبه

...

من شراب از شما نمی خواهم
شهد ناب از شما نمی خواهم
ساقی شوکران من نشوید
شِکراب از شما نمی خواهم
به سرابم ره گمان نزنید
سر ِآب از شما نمی خواهم
زشت و زیبای چهره ام ، خوش باد
من نقاب از شما نمی خواهم
ای ز اسبم فکنده ، نا اصلان !
همرکاب از شما نمی خواهم
من نپرسیدم از شما چیزی
پس جواب از شما نمی خواهم
جان بیدار من نیاشوبید
جای خواب از شما نمی خواهم
شعله را در چراغ من نکُشید
آفتاب از شما نمی خواهم



حسین منزوی

شرح حال !

میگه :
این روزا حواست کجاست !؟
میگم :
اونجایی که نباید باشه !
میگه :
تو این 14 ، 15 روز آینده حواست رو پیدا می کنم بر میگردونم !!


من گیج نیستم فقط یه کم حواسم پرته !!!

خودخواهی !

یه کم که چه عرض کنم خیلی بی انصافیه که من دارم لحظه شماری میکنم همکاری رو که چشم دیدنش رو به دلایلی ندارم از این دفتر رفع زحمت کنه !!!


+ نمیتونم دلایلش رو بگم اصرار نکنید !
++ می دونم هم بی انصافیه ، هم خودخواهیه خیلی.......

۱۳۸۹ فروردین ۳, سه‌شنبه

تکیه گاه !!

گاهی وقتا لازمه که تنها باشی کسی نباشه تا اگر یه جا کم آوردی پشتت وایسه !!
اون وقت حواست رو جمع میکنی تا خرابکاری نکنی !!

۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

چهارشنبه سوری !!!

بهش میگم :
جناب رئیس من امروز زودتر میرم خونه ،
چون یه دونه دخترم مامانم کلی برام آرزوهای رنگی داره ، بابام هم کلی نقشه تو سرش برام داره ، برادرام رو هم که دیگه نگو !!!

میگه :
چقدر آدم آرزومند !؟

میگم :
خوب آرزوی همه ی اینا یه جورایی ختم میشه به من دیگه
باید به آرزوهاشون برسونمشون !!!

میگه :
همه ی اینا باید به آرزوهاشون برسن غیر از من !!!

۱۳۸۸ اسفند ۲۳, یکشنبه

محسنات !!

بهش میگم :
من تا دلت بخواد لجبازم
یه کمی بیشتر از قبلی ، غر می زنم
کمی هم بیشتر از آشپزی متنفرم !!
فکر گریوندن من رو هم باید از سرت بیرون کنی !

میگه :
دختر جون یه کم از محسناتت بگو که به دلم بشینی !

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

....

هیچ وقت نتونستم آدمایی رو که زیر بارون قدماشون رو تندتر میکنن تا به یه سر پناه برسن رو درک کنم !!!!

۱۳۸۸ اسفند ۱۳, پنجشنبه

علاقه شخصی !

همیشه عاشق آدم های مرموز بودم ! آدمایی که وقتی حرف میزنن باید کلی رو حرفاشون فکر کنی تا منظور اصلی شون رو بفهمی !!حس دلچسبی بهت دست میده ، وقتی منظورشون رو میفهمی !


+ یه جورایی میشه یه اکتشاف !

۱۳۸۸ اسفند ۱۱, سه‌شنبه

بهار !

دلت که خوش باشد حتی صدای کلاغ ها هم دلنشین می شود !