۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

زبان !!

زبون داری 6 متر ، اما دریغ از یک سر سوزن هنر !!!


+این رو همیشه مامانم بهم میگه !
+ چقدر به من لطف داره !!

۱۳۸۸ شهریور ۸, یکشنبه

بدون هماهنگی !!

امان از دلی که بی موقع می لرزد !

امید

این روزها یک احساس عجیب ته دلم را قرص می کند !!

۱۳۸۸ شهریور ۷, شنبه

انفرادی

انگاری دست و پاهایم را با پارچه ی نامرئی قنداق پیچ کرده اند

باور کنید سلول انفرادی را ترجیح می دادم !!

۱۳۸۸ شهریور ۶, جمعه

خدا و خرما !!!

خدایا !!!



نمیشه برای یک بار هم که شده من هم خدا رو بخوام هم خرما رو ؟!؟

۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

مناظره !!

می خواهم بین عقل و دلم یک مناظره بگذارم تا بازنده شان را تبعید کنم !!(برای همیشه )

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

تکراری !!

" خ ر ی ت " نه تنها علف خوردن است !!



به کسی بر نخوره منظور خودم بودم که این روزها " خ ر ی ت " هایم زیاد شده اند !!!