۱۳۸۸ آبان ۵, سه‌شنبه

کودکی ها ...

به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزی دزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود



حسین پناهی

۱ نظر:

ناشناس گفت...

آدم بيشتر ياد نوجوانی‌هاش می‌افته :)