skip to main
|
skip to sidebar
زهرخند
۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه
انتظار
انگار به دست و پای این عقربه های ساعت وزنه هایی آویخته اند به سنگینی زمان ...!!
+کاش میشد چشم رو هم میذاشتم و وقتی بازشون میکردم میدیدم این سه سال یه خواب تلخ وشیرین بوده !
++ همین !!
۱ نظر:
?
گفت...
پس بیخودنیست زود به زود اپ میکنی و من جا میمونم!
زمان برای من داره زود میگذره ولی!
۱۳ شهریور ۱۳۸۸ ساعت ۲۰:۱۹
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
درباره من
باران
مشاهده نمایه کامل من
بايگانی وبلاگ
◄
2011
(3)
◄
آوریل
(2)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2010
(83)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(27)
◄
آوریل
(17)
◄
مارس
(16)
◄
فوریهٔ
(11)
◄
ژانویهٔ
(5)
▼
2009
(53)
◄
دسامبر
(6)
◄
نوامبر
(10)
◄
اکتبر
(12)
▼
سپتامبر
(18)
بازی
... 2
بند زده !
باران
حیرت
...
دل خوشی !!
حس فضولی محترمانه !
21/06/1388
رصد دنیا !!
دنیا
لجبازی !!
سادگی !
حرف دل !!!
انتظار
کینه !
ناجور !!
شستشوی مغزی !
◄
اوت
(7)
خواندنی ها
گیلاس خانومی هستم
هیچ
هیچ
میعاد در لجن
مالیخولیا
طرح هایی بر دیواره ی غار
صدای سکوت
خود...............ارضایی
جای خالی دختر حوا
Sin Sad Mim
pemiphilo
گوگل ریدر
آمار
۱ نظر:
پس بیخودنیست زود به زود اپ میکنی و من جا میمونم!
زمان برای من داره زود میگذره ولی!
ارسال یک نظر